💢 غروبِ یک فصل، طلوعِ هزار فرصت
🟩 بازنشستگی، آینهی شکستهی احساسات است؛ جایی که خندههای رها با اشکهای بیصدا در هم میآمیزد.
جوانی که آمد و میانسالی که رفت، گویی فصلها را در یک نفس ورق زدیم... از گرمای محبتها تا سردی کینهها،
از همکاریها تا خنجرهای پنهان، همه را در چمدان خاطرهها جا گذاشتهایم.
🟦 اما شاید رازِ خوشحالی، در این باشد:
روی برگهای سپیدِ این فصلِ تازه، نه با حسرتِ دیروز، که با امیدِ فردا بنویسیم. قدردانِ لحظههای روشن باشیم،
سایههای تلخ را به باد بسپاریم و باور کنیم که زندگی، حتی در سکوتِ بازنشستگی، هنوز آوازِ پروانهها را میشنود.
🟪 بگذار غروبِ کار، طلوعِ رویاهایی باشد که پیشتر فرصتِ بالزدنشان را نداشتیم...
چون زندگی، همیشه یک راهِ تازه دارد؛ حتی اگر مسیرِ قدیم، به پایان رسیده باشد.
✍️ متن از: محمدرضا رحیمی (روابط عمومی دانشکده بهداشت، کارشناس تولید رسانه)